وب نوشته های احمقانه یک مقتول

اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت

وب نوشته های احمقانه یک مقتول

اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت

یخ در جهنم

 

.  

با تشکر از همه دوستان عزیزم 

بنا به دلایل غیر قابل چاپ، فعلا اینجا تعطیل می شود. اما برمیگردم؛ مطمئن باشید

هفت

1. سلام

2. استقلال شانس آورد که دو تا شوت به تیرک، گل نشد!

3. به 206 صندوق دار بخاطر پشت بزرگش میگن جنیفر لوپز؟! از کی تا حالا؟

4. دیدار رهبر با دانشجوها بیشتر به دیدار رهبر با طلبه ها شباهت داشت. نه؟

5. جمله روز: الهام سخنگوی دولت: "تورم در بعضی کشورهای پیشرفته، بیش از ۱۰۰ درصد هم بوده است." ما هم حرف ایشون رو تایید می کنیم. بله، مثلا در کشور انگلستان تورم از ۹/. درصد به ۲/۵ درصد رسیده..

6. پیشنهاد روز: ترانه "سال قحطی" از فریدون فروغی. ترانه ای که به نظر من همیشه قابل گوش دادنه. تو همه رژیما! برین حالشو ببرین..

.

.

.

.

end. هفت سال گذشت...

a) از مرگ بزرگمردی که به جرم اسلام 20 سال تو خونه اش زندونی شد، فرزندانش و برادرش شکنجه و تبعید شدند، کلاسای درسش بسته شد و ...؛ کسیکه حتی از جنازه اش هم ترسیدند و آنرا دزدیدند! هفتمین سالگرد مرگ آقای سید محمد شیرازی بود. 1200 عنوان کتاب به ایشون لقب "سلطان المؤلفین" داد. نظرات ایشان در باب آزادی نظر و قلم، قابل توجه بود. اینجا رو ببینین.


b) از مرگ زنده یاد فریدون فروغی؛ درک این مطلب که چرا به فروغی 20 سال مجوز ندادن، بسیار سخت است. خواننده ای که بدلیل آزاد فکر کردن توسط ساواک 2 سال ممنوع الصدا میشه و "یار دبستانی" اش در آزادی خواهی به جایی میرسه که سرود هر کسی باشه. فریدون از کسانی بود که تا آخرین توانش برای اثبات حق کوشید، مقابل شاه ایستاد، با وجود داشتن اقامت آمریکا، ایران را ترک نکرد (میگفت نمیتوانم وطنم را در چمدان بگذارم و با خود ببرم)، و 20 سال به واقعیت فرصت داد تا خود را نمایان کند، ولی حیف.. مرگ حق است ولی حق فریدون فروغی مرگ در تنهایی نبود..

عید فطر مبارک. چه خوب که ما هم مثل بیشتر کشورها، امسال 3 روز تعطیل بودیم!

شمال از شمالغربی

1. سلام، حالی یاخچیدی؟!

2. تعجب نکنید! من الان در سفر تبریزم! اینجا نمایشگاه قرآن گذاشتن و رضا (داداشم) یه غرفه داره. از من دعوت کرد که این 10 روز رو همراهیش کنم. سفر خیلی لذت بخشیه! ایالت تبریز واقعا که برا خودش یه کشور خارجی به حساب میاد! حالا بعدا در مورد جزئیات سفر به این خطه توضیحات کامل میدم! فعلا وقت یخده! شرمنده اگه نمیرسم به دوستان سر بزنم. برگردم جبران میکنم عزیزان دل.  

۳. پیشنهاد روز: شبهای قدر رو از دست ندید. خیلی حال میده.

.

.

.

end. یه اتفاقی برام افتاد در مواجهه با یه توریست ژاپنی که خیلی مهم نیست ولی تصمیم گرفتم اینجا یه مبحث جدیدی رو باز کنم که در کتاب "چرا عقب مانده ایم" (که قبلا معرفی کرده بودم) خونده بودم. اینم قسمت اولش:

جیمس موریه اندیشمند انگلیسی در کتاب "سیاحت ایران و ارمنستان و آسیای صغیر و استانبول" چاپ  1813(زمان فتحعلیشاه قاجار)، در مورد خلقیات ایرانیان می نویسد:

"در تمام دنیا مردمی به لاف زنی ایرانیان وجود ندارد. لاف و گزاف اساس وجود ایرانیان است. هیچ ملتی هم مانند ایرانیان منافق نیست و چه بسا همان موقعی که دارند با تو تعارف می کنند باید از شرشان برحذر باشی. ایرانیان تا دلت بخواهند حاضرند به تو قول و وعده بدهند که اگر احیاناً اسبی، مزرعه ای، خانه ای و یا هر چیز دیگری را درحضورشان تعریف و تمجید نمایی، فورا بگویند تعلق به خودتان دارد. عیب دیگری هم که دارند دروغگویی است که از حد تصور خارج است. همچنین ایرانیان لبریزند از خودپسندی و شاید بتوان گفت که در تمام دنیا مردمی پیدا نشوند که به این درجه به شخص خودشان اهمیت بدهند و برای خودشان اهمیت قائل باشند."

شهادت مظلومانه علی (علیه السلام) تسلیت باد

گاهی به آسمان نگاه کن

                عکس روز: بارش برف در بیابانهای کنیا

1. سلام

2. ماه رمضان هم اومد. رمضان رو خیلی دوست دارم نه فقط به خاطر بامیه هاش (!)، به خاطر سحرهاش، تشنگی هاش، افطاری های این ور اون ور، دعای ابوحمزه اش، ربنای شجریانش، عطارانش (!)، شبای قدرش و هزارتا دلیل دیگه. راستی نباید فرزاد جمشیدی رو از قلم بندازم با اون اجرای فوق العاده اش تو برنامه ویژه سحرها. از دست ندید.
3. به همراه رضا (داداشم) شب میریم پای منبر تا بلکه فیضی ببریم! حاج آقا: بله عزیزان! ... ما کشورهای مسلمون باید متحد باشیم. الان شما اروپا رو ببین متحد شده چقدر زندگیشون راحت شده؛ یارو از این ور اروپا میره اونور بدون ویزا پیزا! مثلا از ایتالیا راحت میری آلمان، از آلمان میری فرانسه، از فرانسه میری کانادا!! من و رضا میترکیم از خنده!
4. قشنگترین تیتری که برای بازی ایران عربستان دیدم: بازی اَل کلاسیکو!
5. 17 شهریور، جمعه خونین، روز تولد رضاست! به همین مناسبت من اینجا چند تا از فتواهای (!) رضا رو میذارم: اگه روزه دار تشنه اش شد، میتونه یه لیوان آب بخوره! عیب نداره! - جوب اس ام اس مثل جواب سلام واجبه! - مسافرت به یه شهر دور، باعث شکستگی کامل نماز میشه و مسافر دیگه نماز بهش واجب نیست!... دیگه رمق برام نمونده بنویسم بقیه اش رو. چقدر آپ کردن سخته تو ماه رمضان!

6. پیشنهاد روز: این مطلب رو بخونین. جالبه

.

.
.

.

end. سخت ترین کار دنیا اینه که به کسی که عاشقشی، به هر دلیلی مجبور بشی بهش ثابت کنی دوسش نداری .. کسایی که به این قضیه دچار شدن میفهمن چی میگم.

.
.
.
به استراحت روحی نیاز دارم!

مرد تنها

             

                    عکس روز: فرهاد قلبم تو هستی، تو هستی...

1. سلام

2.رفتم فیلم انعکاس رو دیدم بالاخره؛ در مورد خیانت زن و شوهر به همه و برگشت به عشق قبل ازدواج. روم خیلی تاثیر گذاشت! رفتم تو فکر بمدت چند روز. ایکاش عشق هم مثل خیلی از خاطره ها از دل لامصب پاک میشد..

3. رفتم داروخونه میگم: کرم ضد آفتاب بدون چربی میخوام. طرف: ایرانی ندارم، خارجیش رو بدم؟ من (با حالت روشنفکرانه!): آره خوب، بده! میده بهم. میبینم 1350 قیمت خورده. یه دو تومنی میذارم رو میز، میگم: برا بچه ها نارنگی بخر! طرف (با نگاه عاقل اندر سفیه!): آقا، سیزده و پونصده قیمتش ها! من (با گریه!): بَبَک نداری؟! طرف: بیرون!

4.جمله روز: رئیس مرکز آمار ایران: "رفته بودیم برای تکمیل فرم خانوار، مجبور شدیم راستشو بگیم، چون مسئول مربوطه ما رو شناخت!" خوشم میاد که رئیس کل هم اگه مجبور نباشه آمار درستی از خودش نمیده!

5. پیشنهاد روز: ترانه پایانی سریال "مرگ تدریجی یک رویا" از رضا یزدانی. سریال از فریدون جیرانی؛ شبکه دو سه شنبه شبها. خواستم خود سریال رو پیشنهاد کنم، دیدم ترانه اش قشنگتره!

.

.

.

.

end. سالروز مرگ بزرگمرد موسیقی این سرزمینه. یه وبلاگ داشتم 5سال پیش تو پرشین بلاگ به نام mimi88 در مورد فرهاد نمیدونم چی شد. چطوری میشه پیداش کرد؟ بعد مرگ فرهاد، یادمه قشنگترین تیتری که یه روزنامه زد اون روزا در مورد فرهاد، همشهری بود که صفحه اول ویژه نامه اش زد: "تهران یکی از نمادهایش را از دست داد" البته فرهاد تو یکی از یادداشتهاش که برای روزنامه توس نوشته بود، تقدیر کرده بود از معرفت شهردار (کرباسچی) و احتمالا همشهری هم اینجوری جوابشو داده بود. راستی سایپا مخفف چیه؟!

.

.

.

کیست که بتواند آتش بر کف دست نهد
و با یاد کوههای پر برف قفقاز
خود را سرگرم کند؟
یا برهنه در برف دیماه فرو غلطد و به آفتاب تموز بیاندیشد؟
یا تیغ تیز گرسنگی را با یاد سفره‌های رنگارنگ کُند کنَد؟

نه! هرگز!هرگز هیچ کس چنین خطری را به چنان خاطره‌ای تاب نیاورد
از آنکه خیال خوبی‌ها نه تنها درمان بدی‌ها نیست،
بلکه صد چندان بر زشتی آن می‌افزاید.صد چندان بر زشتی آن می‌افزاید

..

از شکسپیر با صدای گرم فرهاد

.

.

.

توضیحات: از محسن یگانه و امثالهم (!) خوشم نمیاد. اما از این ترانه اش خوشم میاد! در قسمت کناری وبلاگ قابل پخشه! حالشو ببرید..

اینک آخرالزمان

                           عکس روز: تیشرت های جدید Nimany

1. سلام

2. افتتاحیه المپیک گریه منو در آورد رسماً! واقعا چیز معرکه ای بود. فقط اینو بگم که هر کی ندید نصف عمرش بر فناست! دمتون گرم چینی های عزیز با این افتتاحیه! البته اینو بگم که ما با جناب دالایی لاما هستیم و المپیک رو تحریم نموده ایم!

3. ایضاً المپیک؛ واقعا بروبچه های ایران کولاک کردن! ایولا به غیرتتون. همه با هم میخونیم: پهلوانان قهرمانان ...! دور از شوخی من فقط از احسان حدادی حیفم اومد که 10 متر کمتر از رکورد خودشو زد. اینم از تیم المپیک دولت نهم!

4. جمله روز: جناب مستطاب مشایی عزیز: "برای هزارمین بار میگویم که ملت اسرائیل دوست ما هستند!" یه سوال: اگه یکی از معاونین خاتمی همچین چیزی میگفت، واقعا چه اتفاقی می افتاد؟؟!

جمله روز 2: جناب علی دایی در جواب اینکه چرا به ریش اکبرپور گیر میدن به ریش شما نه (؟!) فرمودن: "ریش ما با هم فرق داره!" یکی به من بگه چه فرقی داره!

5. پیشنهاد روز: دیدن بازیهای المپیک به هر طریق ممکن! حتی از رسیور خونه خاله اینا! چون از دست میدین تا 4 سال دیگه.

.

.

.

.

end. با اینکه میدونم دیره اما فقط بخاطر دوست جدیدم میذارم اینو!:

امسال تولد امام زمان خیلی دلم گرفته بود. تا یاد امام میومد بی اختیار گریه میکردم. یعنی واقعا صبر ما تموم شده؟ آخه کی میای امام جونم؟ کی میای تا حق نامردا رو بذاری کف دستشون. حق حکومت های زورگو رو. امام من. تا کی میخوای صبر کنی و زورگویی اینا رو تماشا کنی؟ تا کی میخوای ببینی که به اسم اسلام چه ها که نمی کنند؟ خسته شدیم.. بخدا خسته شدیم.. از ظلم.. امام من. بیا و بگو که این اسلام نیست.. بیا و چهره واقعی اونا رو به همه نشون بده.. اسلام دار از بین میره..بیا و اسلام واقعی رو برامون بیار.. همچنان منتظرتیم..

.

.

شرمین نادری: کودک کنار دیوار نشسته، گرسنه، دردمند، دستهای کوچکش در انتظار لقمه ای نان دراز میشوند؛ پشت سرش یک کرکس به انتظار لقمه ای کوچک، به انتظار بدن کودک، پس کجا هستی؟ کجا هستی که کودک سومالیایی درد گرسنگی را با تو قسمت کند؟ دست های کوچک را توی دست های تو بگذارد، حداقل سر روی شانه های تو بمیرد..

پدر فرزندانش را یکی یکی می کشد، رشته های محبت را می برد، دست های کوچکشان را میگذارد زیر پتو و دست میگذارد روی گلویشان. بعد خودش را می کشد. چاقو که می رود توی دلش، می پرسم، می پرسم کجا هستی؟ کجا هستی که دستهایش را بگیری، کودکان گرسنه اش را نجات دهی، به کاسه ای آب مهمانشان کنی، با گریه شان گریه کنی و برایشان بخندی، از آن خنده های معجزه آسایی که درد و رنج گرسنگی را عین ذرات خاکی که از دیوار می برد، از وجود آدم دور می کند در سیاهی جنگ کره..

کودک، سرباز. کودک، مادر فرزندی که حتی نمیداند پدرش کیست، کودک کوچک در حال کار، در حال زجر کشیدن، در حال قی کردن آن ته ماده زندگی اش، درست لحظه ای که باید بازی کند، درست لحظه ای که باید اسباب بازی توی دستش بگیرد و به جای عروسک کوچک، مسلسلی بزرگ روی دوشش گذاشته اند و زیر شال کوچک آن یکی چاقویی است برای محافظت از خودش، در مقابل پدرش، در مقابل همه، درست لحظه ای که باید برود، نور بتابد روی شانه اش و بخندد..

دنبالت می گردم، پیدایت نمی کنم، کجا هستی؟ این دور و بر؟ آنجا، کنار مادری که کودک خردسالش را به سینه چسبانده و زار میزند؟ آن طرف تر، همان جایی که دختری که پدرش او را سال ها توی زیرزمین حبس میکند؟

حتماً هستی. می دان که هستی. با تمام وجودم ایمان دارم، امید دارم، قسم می خورم که هستی، اگر نبودی، نمیشد. نمی شد نفس کشید، نمی شد امید داشت، نمی شد لحظه ای را شمرد، نمیشد گریه کرد، فقط باید مرد افسرد و له شد.

زنده ام اما، نفس می کشم به امید، پس می دانم که هستی..

میلاد منجی بشریت مبارک.

روزی روزگاری ایران

لطفا رفرش کنید

                             عکس روز: شهر درد

1. سلام

2. جدیداً (حدود 1 ماهه!) تو یه وب دیگه هم مینویسم. پنج شنبه ها نوبت منه. اونجا هم یه سری بزنید. خوشحال میشیم..

3. پیشنهاد روز: خواب..

.

.

.

.

end. صدای زن مخلوط خشم و درماندگی بود. با فریاد و بغض: "فردا این دختر باید شیمی درمانی شه، اون وقت میگی داروش نیست.. من چه خاکی باید روی سرم بریزم؟.." دخترش اونجا بود، کنار مادر، یه دختر 16-17 ساله بسیار زیبا که فقط خواهش میکرد: "مامان، تو رو خدا، مامان خواهش می کنم، ول کن.." مادر ساکت نمیشد اما، یعنی نمیشد که ساکت شه. صداش مو به تن آدم سیخ می کرد. هیچ کلمه ای نمیتونه اون صدا رو توصیف کنه؛ مخلوط خشم و درماندگی، بغض و نفرت، درد و حسرت. "این دختر فردا باید شیمی درمانی شه، اگه داروش نباشه من باید چیکار کنم؟ چه خاکی تو سرم کنم؟" سرم رو پایین انداختم تا آدم های داخل صف داروخونه سیزده آبان اشکام رو نبینن. اما یه لحظه که سرم رو بالا آوردم دیدم که همه یا سرهاشون پایینه یا میشه اشکاشون رو دید. انگار اون همه آدم مسخ شده بودن. انگار دردهای زن به تن همه اونا تزریق شده بود. خیلیا سعی میکردن زن رو آروم کنن. زن ادامه داد: "بابا پول دارم، هر چی پول دارم میدم، آخه من به کی دردمو بگم؟ کی مسئوله؟ من باید به کی بگم؟ کی باید دستور بده؟" یکی از مسئولای داروخونه: "وزیر، باید بری به وزیر بگی.." زن منفجر شد: "آخه وزیر رو کجا پیدا کنم؟.. من چه جوری میتونم وزیر رو پیدا کنم؟.. مگه دست من به وزیر میرسه؟ (..)و(..)و(..)"

.

.

یادمه تیتر اصلی اکثر روزنامه ها اون روز این بود: "قیمت دلار از مرز 120 دلار گذشت.."

.

.

یادم افتاد چند روز قبل رئیس جمهور در مصاحبه با شبکه NBC فرمودند: "هر روز بر خوشحالی و خوشبختی ملت ایران افزوده می شود..."

.

.

دختر دست مادرش رو میکشید و با بغض التماس میکرد: "مامان خواهش میکنم، تو رو خدا..." مادر اما نمیخواست ساکت شه. یه پیرمرد گفت: "دخترم، برو ناصر خسرو، اگه پول بدی مطمئن باش داروهاتو برات پیدا میکنن.. اگه پول داشته باشی پیدا میشه.."

.

.

دختر مادرش رو برد و ما سر جاهای خودمون وایسادیم. از اون موقع تا حالا هر بار که یادم می افته، اشک میاد تو چشمام و خودمو لعنت می کنم. من میتونستم و باید مثل یه انسان می رفتم و سعی میکردم کمک کنم. باید می گشتم و از زیر سنگ هم شده داروهای شیمی درمانی اون دختر زیبا و معصوم رو پیدا می کردم، اما مثل سنگ همون جا موندم .. و حالا شرمندم؛ همین..

.

.

روزگار بدی است، میخوام تلخ نباشم، اما نمیشه..